فانوس
عشق:
جهان تبلور عشقي الهي و مادرانه است. براي يكي شدن با اين عشق مادرانه و مقدس،
بايد از عشقهاي آلوده به هوس، صرف نظر كني.
راشين گوهرشاهي(صبح)آبان 1389
شهر هرت:
اينجا شهر هرت است...هر كسي براي خودش آهنگي مي خواند...من آهنگهاي تو را دوست دارم. از بس كه هيچ نخوانده اي.(صبح)
براي انسان بودن:
تنها درست كردار و مهربان باش.اين براي زمان انسان بودنت كافيست.دليلش را نپرس..وقتي خدا شدي خودت مي فهمي.(صبح)
برنده:
هميشه برنده تويي... تويي كه خط آغاز و پايان را... در دستهاي شيشه ايت داري.... و از پشت ابرها مدام نگاهمان ميكني.... من تو را نديده مي شناسم... نگاهمان كن(صبح)
سوت پايان:
سوت پايان را كي ميزني؟... من از گذشته سبقت گرفته ام.. مي خواهم از آينده نيز بگذرم.. خط پايان كجاست؟(صبح)
فرصت:
گاهی به خود فرصت شاد بودن بده گاهی غمگین شدن... اما هرگز به خود فرصت مایوس شدن نده(صبح)
شادماني:
شادي پشت ديوار آرزو مانده بود...به دنبال روزنه اي مي گشت براي آشكار شدن...اما...تو به ديوار آرزو خو گرفته بودي...روزنه هايش را با كاغذ ديواري خيال و حسرت پوشاندي...و روي آن...تابلويي نصب كردي به يادواره شادماني گم شده ات...و شادماني محصور...براي هميشه...پشت ديوار آرزوها ماند...(صبح)
غول:
دنياي ما پر از غول است! پس آدمها كجا هستند؟!(صبح)